علی مهدوی
















زیارتنامه شهدا" اَلسَّلامُ عَلی رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلی نَبِی اللّهِ اَلسَّلامُ عَلی مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ بَیْتِهِ الطّاهِرین اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَیُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ الاْیمانِ وَ التَّوْحیدِ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَیْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَکُمْ لِدینِهِ وَ اصْطَفاکُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّکُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دینِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِیِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِکُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّکُم قُتِلْتُمْ عَلی مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنْ نَبِیِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَکُمْ فی مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِکْرامِهِ مَعَ النَّبِیّینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ اُولَّئِکَ رَفیقاً اَشْهَدُ اَنَّکُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَکُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ الْفائِزینَ الَّذینَ هُمْ اَحْیآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَعَلی مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِکَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعینَ اَتَیْتُکُمْ یا اَهْلَ التَّوْحیدِ زائِراً وَبِحَقِّکُمْ عارِفاً وِبِزِیارَتِکُمْ اِلَی اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَریفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِی الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَیْکُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَکاتُهُ وَ عَلی مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْنی بِزِیارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْنی عَلی قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّنی عَلی ما تَوَفَّیْتَهُمْ عَلَیْهِ وَ اجْمَعْ بَیْنی وَ بَیْنَهُم فی مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِکَ اَشْهَدُ اَنَّکُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِکُمْ لاحِقُونَ

علی اکبر زیر دیپلم
مجرد بسیجی
دانش آموز 1349/01/02
1365/01/22 زنگی کلادابو
زنگی کلادابو فاو
گلزار شهدای روستای زنگی کلا والفجر8
عدم مفقودیت اثرات موج گرفتگی

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان با سلام ودرود به رهبر کبیر ایران و با سلام و درود فراوان بر رزمندگان صحنه حق علیه باطل و درود فراوان به روان پاک تمام شهیدان اسلام از کربلای حسین (ع) تا کربلای شهیدان محله خودمان حاج یحیی رحیمی و قدرت الله رحمانی و به امید پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه های نور علیه ظلمت بر کفار بعثی و به امید به اهتزاز در اوردن پرچم لا اله الا الله بر تمام قله های جهان بخصوص قله های قدس و کربلا.

شهید همچون شمعی است که خود می سوزد و به دیگران روشنائی می بخشد و نوری که شهید به دیگران می بخشد خاموش نمی شود و همچنان با عزت و پایدار می ماند و شعله اش در گذشت زمان با حوادثهای گوناگون و سختی ها هم  پایدار می ماند و خاموش نمیگردد و شهید بمانند معلمی است که به دیگران درس شجاعت و شهامت می دهد همچنان که خودش از اموزگار شهادت حسین بن علی(ع) این درس را اموخت و مانند پرنده ای است که پر و بالش را برای پرواز بسوی معشوق باز می کند به طرف او می رود و هر قطره خونی که از یک شهید به زمین ریخته شود مثل سیل خروشان که تمام چیزها را ازبین می برد

تمام گناهانی را که در این دنیا فانی و زود گذر انجام داد از بین می برد و آن را از گناهانش دور نگه می دارد و بسوی پروردگاش روانه می کند.

ای مردم هر شهیدی که از این دنیا به دیار ابدی می شتابد مسئولین را بر یاری کردن ما اضافه میکنند و خونش بر پیکر اجتماع تزریق می شود که این باید ما را منسجم تر و وحدت ما را بیشتر می سازد . پس شما ای مسلمانان و ای مردمانی که دین خداوند را پذیرفتند ، اگر چه به دین خداوند اعتقاد دارید و به پیامبران  او ایمان دارید و بلندترین و مقامدار ترین اسم ومذهب را قبول کردید و اسم خودتان را یک مسلمان می گذارید و تمام سختیها و مشقتها را قبول کردید  و جنگها و خونریزیها را برای رضای خدا پذیرفتند و با خدایتان عهد بستید و با پیامبران او عهد و پیمان بستید که دین شان را بر پا کنید و اگر دشمنان خواستند  لطمه ای بدین خداوند وارد سازند حتی تا پای جان بر علیه شان باید بر خیزند و دفاع کنند .

پس ای مردم این را به عنوان نصیحت بلکه وصیت نامه به شما می گوییم که بر علیه دشمنان دین خدا و برای ثابت  کردن مسلمانی خود به جبهه های حق علیه باطل بشتابید و با انان جنگ و پیکار کنید وصیتی که من به شما دارم این که امروز خداوند تمام مسلمانان ایران را مورد امتحان قرار می دهد سعی کنید در این امتحان  موفق شوید و موفقیت امتحان الهی امروز در جنگ است پس جبهه ها را خالی نکنید  که دینی است بر گردن همه ما. فعلا  آزمایش خداوند هست به ما در جبهه هاست پس اگر نمی توانید با حضور خود در جبهه ها دین خدا را یاری کنی لااقل با کمک  مالی و نقدی بیاریشان بشتابید که خداوند  برای شما اجرای عظیم مینویسند و وصیتی که به  خانواده ام  دارم اینست اگر شهید شدم برای من هیج  ناراحتی و گریه زاری نکنند  زیرا شهید زنده است و در نزد خدا روزی می خورد مادرم از تمام زحماتی  را که برای  من از بدو تولد تا به این برای من کشیدی مدیون شما بودم که انشاء الله در روز  قیامت برای شما از خداوند شفاعت می خواهم و همچنین تو ای پدر گرامی ام برای من یک معلمی بودی که درس شهادت و مسلمانی را به من آموختی و برای من زحمتها کشیدی تا مرا تربیت کنی و این چنین انسانی  کامل به جامعه تحویل بدهی و ان شاءالله در روز قیامت و در دنیای دیگر جبران تمام زحمتهایی  را که برای من کشیده ای می کنم . وصیتی را در اخر دارم اینست اگر من شهید شدم تمام رفقای من را جمع کنیدو در روزهای سوم و هفتم مجمه به سرشان کنیدو بر روی سنگ قبر من بنویسید:«بسم الله الرحمن الرحیم . شهادت تقدیری است الهی ( امام خمینی) ».

 بسیجی شهید علی مهدوی



 

مادرشهید:

جواب شهید اسماعیلی راچه بدهم

روز اعزام به شهر رفتم تا جلوب وب رابگیرم، من را به لب دریا بردوگفت: مادرمن زنو بچه ندارم تو میخواهی جلوی من رابگیری. من جواب حسن اسماعیلی که شهید شد و خانم و بچه اش تنها شده اند راچه بدهم. امروزکه به من احتاج است جبهه نروم تو خودت را مثلا مادربدانی.مادر شهیدان احمدی هم خودشان را مادر بداند همانجا بود که من راضی شدم علی به جبهه برود.

 

برادرشهید:

اصلا سیر نمیشوم

وقتی نمازمیخواند انقدر سجده اخر را طولانی میکرد که ما فک میکردیم غش کرد و از هوش رفت بعد از اینکه نماز راتمام میکرد ذکر صلوات (ان الله وملائکته یسلونه علی النبی...)را زیاد تکرار میکرد دلیل را از او سوال کردم گفت هرچه میگوبم اصلا سیر نمیشوم.

 

همرزم شهید:

عاشق گمنامی

شبی که قرار بود در عملیات والفجر برای شناسایی برویم، فرمانده گردان چند داوطلب تخریبچی خواست،چندین بار فرمانده اعلام کرد ولی هیچکدام تخریبچی نبودن وبلند نشدن و داوطلبی نبود و فقط شهید علی که امدادگر بود بلندمیشد چندبار فرمانده اصرار کرد که تو نباید بیایی چون امداد گرهستی و او قبول نمیکرد ومیگفت من بیایم.بااصرار، فرمانده اورا برد.شهید لباس غواصی راپوشید وپلاک را از گردن در اورد و انگارکه چندین سال غواص بوده باشد دل را به اب زد.چندین نفر از رزمنده ها مجروح شدند و علی بالای سر انها رفته و ازجمله انهامن بودم که موقع کمک به من علی مجروح شد و تیرخورد.او را به تهران در بیمارستانی انتقال دادند.خانواده او25الی30 روز از طریق عکس علی دنبال او میگشتند.زیرا علی پلاک خود را از گردن دراورد.بالاخره جنازه شهید را بعد ازچندیین مدت درمعراج شهدای تهران پیدا کردند.


امدادگر غواص

نقل از رمضان مهدوی

 

علی امدادگر گردان بود . مسوول تخریب گردان حمزه سیدالشهدای لشگر 25 کربلا در جمع بچه ها گفت :

امشب داوطلب می خواهیم .علی داوطلب شد فرمانده گفت رسته ات ؟ امدادگر .

به امدادگر احتیاج نداریم .باز هم تکرار کرد : داوطلب . علی باز دست را بالا برد .

فرمانده که دید علی دست بردار نیست قبول کرد که بیاید.

لباس غواصی را تنش کرد .باید پنج شش کیلومتر زیر آب غواصی می کرد . اصلا آموزش غواصی ندیده بود شنایی که از نوجوانی بلد بود این جا به کارش آمد با کمک بچه ها توانست معبر را باز کند در همین حال خمپاره ای آمد .بچه ها همه زیر آب خیز رفتند .یکی از بچه ها به شدت زخمی شد . فرمانده داد زد : کسی این جا امدادگری می داند ؟

علی دستش را بالا برد و گفت : من

و بعد دست کرد توی جیب لباس غواصی و وسایل امدادی اش را در آورد .

بعد هم رو به فرمانده گفت :

الکی اصرار نمی کردم داوطلب بشوم فرمانده هم لبخندی زد .